در این مطلب به تصور اشتباه در دیجیتال مارکتینگ که به ضررمان تمام میشود خواهیم پرداخت.
به گزارش ایران ریپورتس، این خاطره را فکر میکنم از آقای شعبانعلی شنیده بودم؛ یکی از کافههای شهر که دکور و ظاهر زیبایی داشت، از مشتریانش میخواست در گوشههایی از کافه عکس بگیرند و آن را در شبکه اجتماعی خودشان به اشتراک بگذارند. هدف این بود که با این کار افراد بیشتری با کافه آشنا شوند، مشتری بیشتری جذب کنند و درآمدشان هم بیشتر شود.
تا اینجا کسی فکر نمیکند که شاید این روش بیهزینه تاثیرگذار نباشد یا ضرری برساند.
بعد از مدتی متوجه میشوند که فاصله حضور مشتریان وفادارشان که تعدادشان هم زیاد بود، در کافه کمتر شده است. مثلا افرادی که هفتهای چندبار حضور داشتند، حالا دو هفته یکبار میآیند.
نه کیفیت غذاها تغییری داشت و نه قیمتها، هیچ تغییر خاصی نداده بودیم و این کاهش مراجعه مشتریان وفادار عجیب بود.
بعد از صحبت با مشتریان و توجه به فرضیههای مختلف، مشخص شد که اینستاگرام باعث این کاهش بوده است! هرچند تعدادی مشتری جدید به واسطه همان به اشتراکگذاری عکس جذب شده بودند اما حفظ مشتریان وفادار از نظر مارکتینگ جذابتر است.
فاصله بازگشت مشتریان وفادار بیشتر شده بود و از آن طرف افراد جدیدی مراجعه میکردند؛ در نتیجه درآمد هم تغییر محصوسی نداشت.
داستان این بود که آن سالها تازه اینستاگرام رونق گرفته بود و مشتریان وفادار هم بیشتر از قشر فعال در شبکههای اجتماعی بودند. عکسی در کافه میگرفتند و در پیج خودشان به اشتراک میگذاشتند.
مشکلشان این بود که نمیخواستند عکسها در یک مکان تکراری باشد. درست هم میگفتند. آنها میخواستند در کافههای متنوعی حضور داشته باشند تا عکسهای متنوعی بگیرند.
شاید الان به این فکر میکنید که میشد کارهایی کرد تا فاصله حضور مشتریان وفادار را کمتر کرد یا مشتری جدید بیشتری جذب کرد ولی میخواهیم از این مقدمه برویم سراغ مشکلات مشابه دیگری که بر اثر یک تصور و انتظار اشتباه ایجاد میشود.
تصور اشتباه و دیجیتال مارکتینگ اشتباهی
آیا دیجیتال مارکتینگ همیشه و به هرشکلی پرفایده است؟ آیا باید از تمام راهکارها با تمام توان و منابع استفاده کنیم؟ سوال سادهای به نظر میرسد ولی اجازه دهید آن را حلاجی کنیم.
فرض کنید که یک فروشگاه اینترنتی وجود دارد با صدها محصول؛ از تمام راهکارهای دیجیتال مارکتینگ هم با تمام توان استفاده میکنند تا بازدید سایت همیشه در حال رشد باشد، تعداد تماسهای مشتریان زیاد شود، تعداد لید بیشتر و بیشتری بگیرد تا در نهایت فروش هم زیاد شود.
در وبلاگشان درباره هر موضوعی که ترند روز است یا هر موضوعی که جستجوی بالایی در گوگل دارد محتوا منتشر میکنند (حتی هر موضوع بیربطی به محصولات فروشگاه). تخفیفهای عجیبی روی محصولاتشان میگذارند و با تبلیغات انبوه پرهزینه موفق میشوند محصولات تخفیف خورده را بفروشند. در تمام بسترها و شبکههای اجتماعی حتی آنهایی که جدید هستند فعالیت میکنند و حضور دارند.
تلفنهای تیم پشتیبانی تمام مدت زنگ میخورد و مشغول جواب دادن به مشتریان هستند.
ظاهراً مشکل خاصی وجود ندارد ولی نشانههای جالبی میشود دید که ثابت میکند یک جای کار میلنگد.
اکثر تماسهایی که با تیم پشتیبانی گرفته میشود، سوالهایی بیربط هستند. بیشترشان هم سوالات تکراری بود و جوابهای تکراری هم داده میشد.
روزانه تعداد زیادی پیام از سایت دریافت میشد که «چرا روی این محصول تخفیف نمیگذارید؟» یا «چند روز بعد دوباره تخفیف میدهید؟» چون مشتریان متوجه شده بودند که کافی است چند روز صبر کنند تا با تخفیف خرید کنند.
کارمندان وقت زیادی برای کارهایی میگذاشتند که معلوم نبود چه تاثیری دارد و بالا رفتن یک شاخص ابتدایی را کافی میدانستند.
نرخ تبدیل (نسبت تعداد مشتریان واقعی یا خریدهای تکمیل شده به تعداد کاربرانی که روزانه وارد سایت میشدند) هر ماه کمتر از ماه قبل بود و رشد محسوسی هم در فروش دیده نمیشد؛ در کل عدد درآمد تغییر چندانی نداشت و بدون تخفیفها کمتر هم میشد.
خلاصه این که هر روش دیجیتال مارکتینگی با جدیت و حجم بالا انجام میشد و همه انتظار داشتند نتایج فوقالعاده باشد! و در کل، هزینهها در حال افزایش بود اما رشد درآمدی در حد انتظار نبود.
چون تصور اشتباهی وجود داشت که هرکاری در دیجیتال مارکتینگ حتما نتیجه میدهد! کسی تحلیل یا بررسی نمیکرد که تاثیر هر کاری چقدر است و چطور تاثیرش را میگذارد.
همین تصور اشتباه باعث میشد که مشکلات بدتری هم در ادامه ایجاد شود.
حرف آخر
گاهی وقتها میبینیم که کسبوکارها فکر میکنند باید از تمام روشهای دیجیتال مارکتینگ بدون استثنا استفاده کنند و تصور میکنند امکان ندارد این کار ضرری هم داشته باشد یا نتیجه ندهد.