«پناهیان» و راه سومی در میانه تخریب و تطهیر

برای ما جوانان نسل سوم انقلاب، نام “علیرضا پناهیان” معنایی متفاوت از همه دیگر وعاظ و روحانیون مشهور دارد. حجت الاسلام پناهیان شاید اولین روحانی از نسل دوم انقلاب بود که او را شناختیم. با سخنانش خو گرفتیم. با معارف دینی و درس اخلاقش زندگی کردیم و با آموزه های عرفانی اش در عالم معنا سیر و سیاحت نمودیم و از همه مهمتر، با او بود که “اربعین” را شناختیم.

به گزارش ایران ریپورتس، اکنون اما این شخصیت فرهیخته انقلابی، مورد هجمه طیف وسیعی از دشمنان انقلاب در داخل و خارج قرار گرفته است. برخی از هواداران ایشان مدعی اند که برخی از اصلاح طلبان و “امنیتی های منحرف!؟” نیز بر این آتش میدمند. در نتیجه از نگاه ایشان، صحنه آنقدر روشن است که چون و چرایی در خصوص تکلیف ما باقی نمی ماند. یک طرف یک شخصیت برجسته و اثرگذار انقلابی و طرف دیگر دشمنی غدّار. برای دشمن چه غنیمتی بالاتر از زدن نیروهای مؤثر انقلاب و بی اعتبار کردن آنها و در نتیجه عقاید و سخنانشان نزد عموم مردم!؟

اما آیا آنقدر که این دوستان میگویند تکلیف بر جوانان انقلابی مشخص است!؟ آیا آنگونه که تبلیغ میکنند بستن راه بر هر پرسشی در این خصوص، نشانه اوج بصیرت و آگاهی یک انقلابی است و باقی ماندن هرگونه ابهام و سؤالی نشانه ضعف ایمان و لغزش در برابر حیلت دشمن!؟

پرواضح است که همسویی با دشمن در این فقره چه خبط بزرگیست و بردن آبروی مؤمن آنهم با مشتی ادعای اثبات نشده چه گناه نابخشودنی. اما آیا تمام مسئله واقعاً همین است؟ آیا ساده ترین راه حل همیشه بهترین راه حل است!؟ آیا متهم کردن هر پرسشگر و مطالبه گری به فساد و جهل و عدالتخواری و سست عنصری نشانه استحکام ایمان است!؟ آیا آبروی جوانان انقلابی عدالتخواه متفاوت از آبروی مومن است!؟

آیا این دسته از برادران انقلابی جز اینکه برای این عمق دشمن شناسی خود کف بزنند رسالت دیگری ندارند!؟ آیا محاسبه نفس را از ضروریات ایمان برنمی شمارند؟ آیا شناخت دشمن درون را کمتر از دشمن بیرون میدانند!؟ آیا مبارزه با مفسدان و رانتخواران زالو صفت که زیر عبای دین مخفی شده اند و آبروی حکومت اسلامی را میبرند کمتر از مبارزه با آمریکا و اسراییل میبینند!؟ آیا بستن مدام راه بر هرگونه نقد و اصلاح درون گفتمانی را صواب میانگارند!؟ آیا زدن همزمان دوست و دشمن با شمشیر دو دم دشمن یابشان را درست میپندارند!؟

اندکی تعمق لازم است تا ببینیم که ماجرای اخیر حجت الاسلام پناهیان دو سوی متفاوت دارد. یکسو که مورد علاقه دشمن و منحصر در ورود به زندگی شخصی ایشان و تخریب و تهمت بدون ادله متقن است و سوی دیگر که دغدغه دوستان مبنی بر نان خوردن برخی از مفسدان اقتصادی از نام دین است. آیا آبروی جمهوری اسلامی کمتر از آبروی مؤمن است که برخی چشم بر آنچه سرمایه داران آلوده دست به نام دینداری و ولایتمداری و به کام خوشگذارنی های فرزندانشان در آمریکا و کانادا انجام میدهند بسته اند!؟ آیا از عبرتهای ماجرای طبری و دوستان زرسالارش درسی نیاموخته اند؟

قرار نیست چهار تکه سند و مشتی ادعا، یکشبه ارادت ما به افرادی چون حجت الاسلام پناهیان را سست کند که تاریخ از این دست فریبها و فتنه ها بسیار به خود دیده است. ولی وقتی ایشان در دفاع از خود، تلویحاً از سرمایه داری که سوالات و ابهامات بسیاری پیرامون وی مطرح است دفاع میکنند آیا نباید نگران شویم!؟ آیا در خصوص کسی که گویا خیرات و مبراتش را دیده اند اما حتی نمی دانند مالک فلان نشان تجاری مشهور است نباید سوال کنیم؟! وقتی مطلع میشویم که یک ابربدهکار بانکی فراری علاقه وافری به مشارکت در اقدامات فرهنگی و تبلیغی ایشان داشته، آیا نباید مضطرب گردیم!؟ آیا همه بزرگان ما چشم برزخی دارند که باید چشم از مراقبت آنها فروگذاریم. آیا اگر اجتماع محتاج نصیحت نخبگان است، آنها محتاج مراقبت اجتماع نیستند!؟ آیا تاریخ دین و بزرگانش چنین درسی به ما دادهاند!؟ تا کنون با این مقدس سازیها چه طرفی بسته ایم!؟ اگر سهوی بر بزرگی رفته است چرا نباید به او گوشزد کنیم؟ اگر این سهو دامن بزرگان دیگری را نیز گرفته است و میرود که به معضلی فراگیر تبدیل شود چرا نباید آن را فریاد کنیم؟

به لیستی از محکومان اخیر دادگاههای ویژه مفسدان اقتصادی نگاه کنید. شهرام جزایری ها و محمودرضا خاوری ها را بخاطر آورید. در میانشان کم نیستند آنهایی که با خیرات و مبرات و ریخت و پاش در حوزه دین و دینداری کسب آبرو و اعتبار میکنند و بدین سان مقاصد شوم خویش را به پیش میبرند. مباد آبروی جمهوری اسلامی را به پای آبروی افراد قربانی کنیم و مباد به این بهانه که دشمن خواهد خندید و تمسخر خواهد کرد از درمان دملهای چرکین بازمانیم. همانقدر که افتادن در دام تخریب دشمنان خطاست، دفاع چشم بسته و از سر تعصب هم اقدامی نارواست. اگر میخواهیم هم سرمایه هایی چون پناهیان را حفظ کنیم و هم پایه های نظام اسلامی را استوار نگاه داریم، راه سومی هم هست: نقد منصفانه.

Leave a Reply

Your email address will not be published.